جشن خانه مطبوعات
سلام خدمت تمامی دوستان و یاران همیشگی ملودی
یکشنبه به مناسبت میلاد رسول اکرم خانه ی مطبوعات بوشهر مراسمی با حضور مسئولین استان، خبرنگاران و نویسندگان برگزار نمود که من و وحید نیز یکی از مدعوین این جشن بودیم.واقعا مراسم خوبی بود و به من که خیلی خوش گذشت و مرا به یاد 5 سالی که در مطبوعات مشغول به کار بودم برد. به راستی که چه زود گذشت بعد از آن روز تصمیم گرفتم که رابطه ی خود را دوباره از سر گیرم و فعالیت خود را آغاز نمایم. از این هفته قرار است در خانه ی مطبوعات فعالیت خودم را شروع کنم امیدوارم که بتوانم در این زمینه مثمرثمر باشم.
-------------------------------
و اما، این هفته شاهد از دست دادن یکی از دوست داشتنی ترین بازیگر سینما ، پوپک گلدره بودیم .
پوپک حدود 8 ماه پیش در حین رانندگی در جاده ی چالوس با اتومبیلش به ته دره ای سقوط می کند و از آن زمان در بیهوشی به سر می برده است تا اینکه چند روز پیش در سن 3۴ سالگی به سرای باقی شتافت ازجمله فیلم هایی که پوپک در آن بازی کرده فیلم دیدنی رویای شیرین دریا و موج مرده را می توان نام برد. به قول شاعر که می گوید: مرگ پایان کبوتر نیست و به راستی که چنین است.
یادش گرامی باد.
------------------------------------------
یک عرض تبریک هم دارم خدمت استقلالی های عزیز به خاطر اول شدنشان در لیگ برتر و آرزوی موفقیت و اول شدنشان را در جام حذفی نیز دارم. (اگر وحید بفهمه پوست از سرم می کنه) شوخی کردم
------------------------------------------
دیروز خبر خوشحال کننده ای توسط دوستم ری را شنیدم. در اینجا جا دارد که بهش تبریک بگم و براش آرزوی سعادتمندی و خوشبختی کنم.
همچنین به آقا افشین بگم که درست حدس زدی و اون کسی بوده که شما حدس زدی و باز هم از تمامی دوستان (شرمنده که نمی تونم اسم بیارم چون خیلی زیادند و می خواهم که کدورتی پیش نیاید) تشکر می کنم که مرا با نظرات خوبشان راهنمایی می نمایند.
جشن خانه مطبوعات
سلام خدمت تمامی دوستان و یاران همیشگی ملودی
یکشنبه به مناسبت میلاد رسول اکرم خانه ی مطبوعات بوشهر مراسمی با حضور مسئولین استان، خبرنگاران و نویسندگان برگزار نمود که من و وحید نیز یکی از مدعوین این جشن بودیم.واقعا مراسم خوبی بود و به من که خیلی خوش گذشت و مرا به یاد 5 سالی که در مطبوعات مشغول به کار بودم برد. به راستی که چه زود گذشت . بعد از آن روز تصمیم گرفتم که رابطه ی خود را دوباره از سر گیرم و فعالیت خود را آغاز نمایم. این هفته قرار است در خانه ی مطبوعات فعالیت خودم را شروع کنم امیدوارم که بتوانم در این زمینه مثمرثمر باشم.
------------------------------------
و اما، این هفته شاهد از دست دادن یکی از دوست داشتنی ترین بازیگر سینما ، پوپک گلدره بودیم .
پوپک حدود 8 ماه پیش در حین رانندگی در جاده ی چالوس با اتومبیلش به ته دره ای سقوط می کند و از آن زمان در بیهوشی به سر می برده است تا اینکه چند روز پیش در سن 34 سالگی به سرای باقی شتافت. ازجمله فیلم هایی که پوپک در آن بازی کرده فیلم دیدنی رویای شیرین دریا و موج مرده را می توان نام برد. به قول شاعر که می گوید: مرگ پایان کبوتر نیست و به راستی که چنین است.
یادش گرامی باد.
------------------------------------------
یک عرض تبریک هم دارم خدمت استقلالی های عزیز به خاطر اول شدنشان در لیگ برتر و آرزوی موفقیت و اول شدنشان را در جام حذفی نیز دارم. (اگر وحید بفهمه پوست از سرم می کنه) شوخی کردم
------------------------------------------------
دیروز خبر خوشحال کننده ای توسط دوستم ری را شنیدم. در اینجا جا دارد که بهش تبریک بگم و براش آرزوی سعادتمندی و خوشبختی کنم.
همچنین به آقا افشین بگم که درست حدس زدی و اون کسی بوده که شما حدس زدی و باز هم از تمامی دوستان (شرمنده که نمی تونم اسم بیارم چون خیلی زیادند و می خواهم که کدورتی پیش نیاید) تشکر می کنم که مرا با نظرات خوبشان راهنمایی می نمایند.
سلام دوستان، معذرت می خوام از اینکه دیر آپ کردم . از محبت های یکایک شما عزیزان ( اطهر ، ری را و رضا و دیگر دوستان ) سپاسگذارم . و به پاس مهربانی ها و محبت های همسرم (وحید) این شعر که خانم فروغ فرخزاد سراینده ی آن می باشد را تقدیمش می کنم هرچند که جبران قطره ای از محبت های او را نمی کند .
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه ی مژگان من
ای زگندمزارها سرشارتر
ای ززرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر زدردی بیم نیست
هست اگر ، جزدرد خوشبختیم نیست
ای دل تنگ من و این بارنور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گرکه در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهایم را سیلاب تو
در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچون خون درپوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیرهنم
آشنای سبزه واران تنم
آه ، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه، آه، ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر ، سیراب تر
عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تنشج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیرهنم
آه می خواهم که بشکفم زهم
شادیم یک دم بیالاید به غم
آه می خواهم که برخیزم زجای
همچو ابری اشک ریزم های های
این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان زخمه های چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟
ای نگاهت لالائی سحر بار
گاهوار کودکان بیقرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من