تسلیت به دو عزیز

سلام دوستان

حال و احوالتون چطوره

ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ما که بدک نیستیم یعنی الان که در خدمتتون هستم دوران نقاهت رو می گذرونم و اجبارا   امروز رو در خدمت ارباب رجوع های محترممون هستم.

تا اونجایی که یادمه شب جمعه ی هفته ی قبل بود که به اتفاق دوستان وبلاگی به ساحل دریا رفته و تا ساعت 12 شب اونجا بودیم و حرفیدیم و خندیدیم و بالاخره هم به خونه هامون رفتیم . و اما از صبح جمعه بگم که اصلا توان بلند شدن را نداشتم و حالم خیلی خیلی بد بود سرماخوردگی بدجوری منو از پا درآورده بود . در این یک هفته همه اش  در حال رفت و آمد به سوی مطب های تخصصی و یا اورژانش بیمارستانAnimated Doctor Giving Patient A Shot   در طول شب بودیم طوریکه که سه روز آخر هفته در بیمارستان بستری شدم البته الحمدا... حالم خیلی بهتر شده و به سر کار برگشته ام . اما افسوسم از این است که چرا این مریضی باید فقط و فقط موقعی باشه که مراسم های تاسوعا و عاشورا که من خیلی دوستشون دارم اتفاق بیفته   تا نتونم در هیچ کدوم از این مراسم ها شرکت کنم (البته همسری می گه اشکالی نداره تو سالم باش هر موقع خواستی خودم می برمت شمع زنی   ) آخه یکی نیست بگه وحید جان شمع زنی در سال یک باره نه صد بارو اون یه بار هم حال و هوای دیگه ای داره.

درضمن مراسم آش پزون بچه های وبلاگی هم بود در خونه ی مریم خانومی عزیزم که قسمت ما نبود ولی تشکر ویژه دارم از تمامی بچه ها بابت احوالپرسی هاشون و نیز فرستادن آش نذری  . امیدوارم سال دیگه همه ی بچه های وبلاگی صحیح و سلامت پای این آش نذری بیان و حاجت هاشون رو گرفته باشن   (حالا راستشو بگین برا ما هم دعا کردین یا نه). 

                                - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

و اما در مورد به سوگ نشستن دو عزیز، در غم از دست دادن مادربزرگ هایشان جا داره تسلیتی در اینجا خدمتشون  بگم یکی خانم بهار گلم و مهربانوی نازنینم

به راستی که شوکه شدم واقعا سخت است . من در سال 76 مادربزرگم (مادر پدری ام ) رو از دست دادم واقعا تا الان که 11 سال گذشته هنوز نتونستم باهاش کنار بیام و این مادربزرگم  Open Arms (مادر مادری ام) را روی چشمم نگه می دارم و در هفته سه بار رو حتما باید بهش سر بزنیم و همیشه هم دعای خیر اون بدرقه ی راه مونه  . امیدوارم هیچ کس داغ هیچ عزیزی رو نبینه و آرزوی صبر برای خانوم بهار و مهربانوی گلم رو دارم.

پست بعدی من برام خیلی مهمه و جزو به یادماندنی ترین روزهای زندگی ام می مونه پس تا بعد   .

مهمانداری

سلام دوستان

اکنون که در خدمتتون هستم تازه از مهمانداری چند روزه فارغ شدم . در چند روز گذشته مهمان عزیز داشتیم  (داداشی  الهام جونم) که خونه ما رو بس نورانی نمود (البته می دونین چیه یکی  - دوتا ازلامپهای  خونه اتصالی پیدا کرده بود که زحمت اونو کشید) این چند روزه واقعا یک کدبانوی خوب شده بودم اونطوری که خودم دلم می خواست پذیرایی خوب در حد عالی (البته به گفته ی مهمان عزیزمون ) . یک ساعت پیش هم بدرقشون کردیم و برگشتیم اداره.

--------------------------------------------------------------

جمعه نیز سه تا تولد دعوت داشتیم  (یا جشنی نیست یا اگر هم باشه سه تا با هم) که من یکیشو تا دم در رفتم و کادومو   دادم و دومی هم تا ساعت نه و نیم بودم و بعدی رو که تولد آقا نوید یکی از دوستان وبلاگی بود در پارک شغاب(در اینجا هم تولدشو تبریک می گم بهش ) رفتیم که آخری خیلی خوش گذشت . هوا بسیار سرد و جشن خوبی هم برگزار شد که واقعا به یاد موندنی بود تا ساعت دوازده و نیم شب اونجا بودیم(البته تعدادمون خیلی زیاد نبود) . دکور جشن و تهیه کیکی بسیار زیبا نیز آقا افشین و خانمشون  Open Arms زحمت کشیده بودند.آقا نوید بابت شام خوشمزتون ممنون. 

 در اینجا جا داره به آقا پویا به خاطر انتخاب درستش تبریک بگم چرا که آرام خانوم اونطور که در تولد دیدمشون خانمی بس باشخصیت و با نزاکت بودند و آرزوی بهترین ها رو برای این دو زوج دارم .

------------------------------------------------------------------

من به شیرینی پزی و پختن کیک خیلی علاقه دارم بطوریکه هفته ای یک بار این کار رو انجام می دم . تصمیم گرفتم که اصولی این کار رو یاد بگیرم بنابراین خیلی پرس و جو کردم تا تونستم آموزشگاهی پیدا کنم که این کار رو انجام می ده پس رفتم و اسم نویسی کردم  و اگر خدا بخواد از  15 دی ماه کلاسامون شروع می شه   و من می تونم با شیرینی و کیک های بسیار خوب از مهمونام و دوستان گلم  پذیرایی کنم(البته عکساشو براتون می ذارم) .

در ادامه شعری تحت عنوان شادی از فریدون مشیری تقدیمتون می کنم و آرزو دارم که همیشه و در همه حال شاد و سرحال  و شاداب  باشید:

غم دنیا نخواهد یافت پایان

خوشا در بر رخ شادی‌گشایان

 

خوشا دل‌های خوش، جان‌های خرسند

خوشا نیروی هستی‌زای لبخند

 

خوشا لبخند شادی‌آفرینان

چو گل هرجا که لبخند آفرینی

به هر سو رو کنی لبخند بینی

 

چه اشکت همنفس باشد، چه لبخند

ز عمرت لحظه لحظه می‌ربایند

 

گذشت لحظه را آسان نگیری

چو پایان یافت پایان می‌پذیری

 

مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم

به هر حالت تبسم کن، تبسم!