دوست

 

به نام خلق

چراخیلی ها دوست انتخاب می کنند

دوست برای چی به کار میاد 

اصلا معنی و مفهوم دوست یعنی محبت ؟

علاقه ؟ توجه ؟ همفکر ؟ یا شاید هم یعنی نگاه

نگاه !!!

خیلی وقت ها یک نگاه پایداری میکنه برای تداوم ناگفته هایی که قرار نیست بیان بشن .

 

باز زنده میشم

به نام وقت

چقدر زندگی وقتمو پر کرده

آخه قبلا دنبال این بودیم که وقتمون بگذرونیم تا زندگی کنیم .

الان زندگی داره نقشش خوب بازی میکنه

حتی اینقدر که دیگه وقت زل زدن به دیوار هم نداریم!!!

یکی بیاد و بگه های کجایی و چه میکنی ؟ اینجایی ؟

( این حال و هوا هم از یادم رفته )

توی دنیای خبر محو شدم ، توی خبرای بروز و لحظه ای هم دیگه تحلیل نمیکنیم فقط خبر رو نمیفهمیده رد میکنیم و فقط نگاهش میکنیم .

اما در کل باز هم وقت هدر میدم

اصلن وقت با من سازگار نیست

چه وقت ها که صرف وقت گذشت

چه گذشته ای که که هنوز هم کلی شیرینیش لای دندونام مونده

 

اینجا ، موسیقی وباز هم اینجا

گاهی اوقات بلند کردن صدای موسیقی اونم در بالاترین حد در ممنوعه ترین مکان میتونه حس خوب و شیرین و دلچسبی بهت بده .

مثل خوندن مطالب آرشیو اینجا

که دل را شاد میکنه

حتی ناراحت کننده ترین مطلب !

نوشتنم اومد

به نام شروع

اگه از خنده هاي مردم نترسم

مثل سايه ناز گلم

اينكه چرا دوباره اينجا نوشتم . نتيجه بي سوادي من فرض كنيد !

تو اين دو ماه كه وبلاگ نداشتم دلم وحشتناك براي نوشتم تنگ شده بود .

اينجا تنها جاييه كه هر چي بهش بگم اجرا ميگنه بي قيد و شرط . هر چند كه يه نيرو به‌ آدم ميده و مجبور آدم ميكنه سانسور كنه اما خوب بازم دوسش دارم .


دوباره اينجا مينويسم 

خلبوس دات كام

 

 

www.khalbos.com

 

 

ريش

به نام آزادي كه به همه دادي

وقتي جوون تر بودم و شور جووني داشتم و به عشق اون روزها ريش كچه اي !!! ميزاشتيم خلاصه عالمي داشتيم . اون سالها تازه اين جور ريش گذاشتنها مد شده بود و وقتي تو كوچه خيابون راه ميرفتيم گوشمون پر بود از گوشه و كنايه هاي مردم كه تازه همچين چيزي رو ديده بودن . 

تا اينكه اومدم سر كار و بخاطر حفظ شئونات اداري تبديلش كردم به ريش پرفوسوري ( يا به قول يكي از دوستان ريش پرفوريك !!!‌) يه مدتي گذشت تا اينكه يكي از اين مسئولها هر روز ميومد و ايراد ميگرفت كه اين چيه گذاشتي و اين حرفا ...

من هم مجبور شدم بعد از پنج سال بزنمش و الان تقريبا سه سالي هست كه ديگه خبري از اين ريش قشنگها نيست و به عبارتي ساده ميگرديم واسه خودمون .

اون روزي داشتم دم در اتاق همون مسئول رد ميشدم ديدم پسرش هم تو اتاق نشسته رفتم داخل ديدم كه پسرش از همون ريش قشنگها گذاشته .

حرفم نيومد فقط گفتم " سي ريشش " !!! سرمو تكون دادم و از اتاق اومدم بيرون.

پي نوشت :

- از كنايه هاي اون زمان (:دي ) : لنگري ، بعه بعه (‌صداي بز )‌ ، ظهر قليه خوردي  ، موكت چسبوني و ...

- الان كلي عشق ميكنم وقتي ميبينم جوونا بدون ترس از اين مدل ها ميزارن .

- كاش ميشد دوباره بزارم :-(

آمین

به نام یاد

دارم موسیقی آروم گوش میدم و کمی از کارها رو گذاشتم اگه بشه آخر وقت انجام بدم . فعلا حس کار نیست.

با همکارم نشسته بودم و یاد مدرسه و صف صبحگاهی افتاده بودیم ، روزایی که بزور از خواب بیدار میشدیم و با صورتی که خواب ازش میبارید ، میرفتیم تو صف و بعد از ربع ساعت ایستادن خشک و بی روح آخرش با گفتن چندتا آمیـــــــــــــــــــــــــــــــن تمام میشد و بعدش میرفتیم سر کلاس و ...

گفتن آمین های بلند ، اواخر سال که مدرسه رو به اتمام میرفت شده بود عادت و کسی به دعا گوش نمیداد و فقط منتظر بودن زود تمام بشه و بریم رو نیمکتمون بشینیم و ...

این نوستالژی سالها ادامه داشت تا اینکه سال آخر پیش دانشگاهی ، که بر سر اجبار رفتم مدرسه غیر انتفاعی ، نفس راحتی کشیدم . آخه اونجا از این خبرا نبود که . اصلا اونجا درس خوندن در کار نبود ، فقط باید هر روز میرفتیم مدرسه!!!

مخلص کلوم اینکه ؛ خدایا خدایا تا انقلاب مهدی ......  آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن .

پی نوشت :

-  فقط خواستم یاد خاطرات  "مخلوط ! :دی" کرده باشم .!!!

هه

به نام  از ته دل

چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد

 به یاد روزایی که گذشت.  هه

به یاد زجرایی که کشیدم .  هه

به یاد رفتارایی که دیدم ، حرفایی که شندیم  ، ناملایمتی هایی که حس کردم و همه توقعاتی که داشتم برآورده نشد همه و همه .  هه  

 

شروع من

به نام همه

نمیترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه ...

- دنیا به چشمم همین اطراف نیست ، کمی دارم دورتر هم نگاه میکنم و همیشه نیم نگاهی به گذشته ام هم میندازم . 

- امروز شکوفه یاسمون داره میره مکه من شاید از خودش خوشحالترم ! آخه دلش صافه نگاهش پاکه و میدونم میخواد اونجا برام دعا کنه .

- افشین و حاج خانمش هم دارن میرن ، سفرشون بخیر .

- روز جشن سایه سار نور وقتی برای بار اول کلیپ جلسات پیش از جشن پیدای پنهان پخش شد توی تاریکی سالن حسی بهم دست داد ...

اون موقع بعنوان  یک مهمان ، حضور داشتم و هنوز که هنوزه مزه و خوشیش زیر دندونامه که چقدر خندیدم و ... ( رونوشت به محمودی - باید خوب یادش باشه :دی )

دنیایی که برای من از همون شب آغاز شد و الان بعد از چهار سال شده حداکثر زمان زندگیم .

همت ، تلاش ، صداقت ، ایمان ، همدلی ، یکصدایی و هزاران صفت ویژه در بین همشهریهام که در دنیای مجازی فعالیت میکردند دیدم و منم جذبشون شدم ، خودم رو وفق دادم به محیط پیرامون . ایده هام رو گفتم و با موجشون به سمت بهتر شدن حرکت کردم .

نرفتم موازی گری کنم و بخوام عمل متقابل کنم آخه هم قدرت هم ابزارش داشتم و دارم . اما فکرم ، نیروهام و سرمایه هایی که داشتم رو در خدمت خانه قرار دادم و الحمداله بدون هیچ چشم داشتی و با همتی چند برابر ثمره کارهارو میبینم .

و هنوز هم با سربلندی و غرور ادامه میدم.

جشن سایه سار نور


به نام صدیق

جمعه آخر همین هفته خانه وبلاگ نویسان بوشهر با هماهنگی های انجام شده قصد داره جشنی در شب مبعث برگذار کنه که متن کامل خبر  رو میتونید توی صفحه اصلی خانه مشاهده کنید .

لازم به ذکر که دوستان وبلاگ نویس میتونن به همراه خانواده های محترم خودشون در این جشن که با همیاری اعضای شورای مرکزی خانه و با مجوز از سازمان ملی جوانان و همچنین سازمان تبلیغات صورت گرفته ، حضور بهم رسانند.