همه چی آرومه

همه چی آرومه / تو به من دلبستی

این چقد خوبه که / تو کنارم هستی

 

همه چی آرومه / غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه / تو به احساس من

 

همه چی آرومه / من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا / به خودم می بالم

تو به من دلبستی / از چشات معلومه

من چقد خوشبختم / همه چی آرومه


 تشنۀ چشماتم / منو سیرابم کن

منو با لالایی / دوباره خوابم کن

 

بگو این آرامش / تا ابد پابرجاس

حالا که برق عشق / تو نگاهت پیداس 

 

سراینده: مریم اسدی 

خواننده : حمید طالب زاده 

 

* این روزا این شعر ورد زبونم شده و همش در حال زمزمه کردنش هستم . ماکانی نیز به این شعر عادت کرده و برای خوابش باید این شعر رو بذارم تا بخوابه .  

* روزای آخر سال که میرسه دلم شور میزنه نمی دونم چرا ولی همش منتظر خبر مرگ هستم. تا پایان سال برسه جونم به لبم میرسه . ای خدا به حق بزرگیت هیچ کس مرگ عزیزشو نبینه ما هم مرگ عزیزامون رو نبینیم (البته مرگ حقه ولی پذیرفتنش سخته). 

* کنسرت سام اسدی رفتیم بد نبود ولی شعر انتظارش سالن رو ترکوند .  

* آخر هفته قراره بریم کنسرت رضا صادقی مطمئنم خوش میگذره . کلا رضا صادقی چه شعرهای غمگین و چه شادش همه به دل می شینن . آخی یادش بخیر شعر مشکی رنگ عشقه رو که خوند سال ۸۳ بود . توی عروسیمون همه از خواننده میخواستن این شعر رو بخونه .   

* وبلاگ پسر گلم هم آبدیت شد http://makan88.blogfa.com/

اینم عکس کادوی ولنتاین که قول داده بودم: 

    

 

 

 

اندراحوالات این روزها

ای وای بازم من شدم و خونه تکونی این وبلاگ

اینروزا خیلی خیلی سرم شلوغه  مدام دنبال یه وقت آزاد میگردم که بتونم مثل قبل با یه دل راحت و بدون دغدغه برم و یه خرید اساسی کنم نه هول هولکی (اونم من که کم کم باید سه ساعتی وقت برا خرید بذارم).

توی این یک ماه اخیر میشه گفت یکی از ماه های شلوغ پلوغ زندگی من بوده . اولا از ماکان جان بگم که به مدت 7 روز به دلیل عفونت ریه در بیمارستان بستری شد  بعد از اون اسباب کشی بود (با اینکه مدتها منتظر چنین لحظه ای بودم ولی با مریضی پسرم همزمان شد که خیلی خوشحال نبودم  و جمع آوری این همه اسباب و اثاثیه زمان می برد که زمان ما اندک بود ) . خونه ی جدید تقریبا اون خونه ای است که مد نظرم بوده همیشه-  مزیت خوبی که داره نزدیک بودن به خونه ی پدرمه . دیگه از آژانس های املاکی حالم بهم میخوره از بس از این آژانس به اون آژانس رفتیم ولی الحمدا... به خونه ی دلخواهمون رسیدیم . دیگه از بحث خونه خارج بشیم .  

جونم براتون بگه من اکنون به مدت 4 روزه که به سرکارم برگشتم (البته دو ماه دیگه از مرخصی زایمانم مونده بود) و ماکان گلی هم به خواهرم میسپرم  ولی بازم دلتنگشم و تا پایان تایم اداره صد بار زنگ میزنم و جویای حالش میشم .

امروز برنامه ی روزانه ام در طول هفته رو که نگاه می کردم فقط بعدازظهر روزای زوج خالی بود یعنی من میتونم توی این بعدازظهرها به کارای شخصی و مهمانی و ... بپردازم . اولا اینکه از اول هفته تا چهارشنبه اداره ام تا ساعت 2 بعدازظهر و پنج شنبه و جمعه هم از صبح تا 8 شب دانشگاه کلاس دارم (کلیه ی واحدهامو توی این دو روز گرفتم) . روزای یکشنبه و سه شنبه هم بعدازظهرها توی اداره جلسه داریم ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دنبال یه وقت آزاد میگردم کلی کاردارم عروسی در پیش داریم آخر ماه تولد دوقلوهای داداشم هست هنوز هیچ خریدی نکردم  ای وای حالا یادم اومد برا سفره ی هفت سین هنوز هیچ فکری نکردم لطفا ایده بدین (هر سال سعی میکنم بهترین سفره ی هفت سین رو توی فامیل من داشته باشم امسال با وجود گل پسرم باید نسبت به سالهای قبل زیباتر باشه) .

ولنتاین امسال هم هول هولکی رفتم مرکز خرید و ببر زیبایی به همراه ادکلن برای وحید   گرفتم اونم یه قلب بزرگ که رویش ببر بود (خیلی نانازه پست بعد عکسشو میذارم) به همراه یک عدد تراول (چون بیشتر مورد استفاده ام هست) بهم هدیه داد من و وحید هم برای ماکانی (مگه روز عشاق نیست خوب ماکان هم جزعی از  عشقمون حساب میشه دیگه ) یکسری وسایل جینگولی از چیکو خریدیم . این چند روز اخیر هم گرفتار ختنه کنون  پسرم بودیم که به سلامتی این پروژه هم به پایان رسید . دیگه اینکه زندگی بر وفق مراده الحمدا... و روزای خیلی خوبی رو سپری میکنیم برای شما هم روزای خوبی  رو آرزو میکنم.

پنجمین سال ما شدن

      عزیز دلم

امروز پنجمین سالیه که من و تو ما شدیم..    

باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنار می گذاشتم، امشب اما همه ی جملات فرار کرده اند ، همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم :

که بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز پیوند با توست مهربونم  

 سالگرد ازدواجمون مبارک

پ.ن 1: خیلی چیزها رو نتونستم بنویسم..خودت میدونی..! 

پ.ن2: امسال توی جشن سالگردمون یه نفر دیگه هم اضافه شد اینکه سوال نداره خب ماکان گلی رو میگم دیگهbaby2

پ.ن3:دقیقا جشن ازدواجمون روز یکشنبه بود امسال نیز این تاریخ مصادف با روز یکشنبه شده